بلعجب؟!
( غفار عريف )
بلعجب؟!
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آينه سازد سکندری داند
نه هرکه طرف کُله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آيين سروری داند
" حافظ "
دراين روزها، به سلسلۀ زهرپاشی تبليغاتی از نوع هذيان گويی های بی سر وپا و دُم بريده؛ تعدادی از سياست بازان و سياسی نماهای موسمی، فرصت طلب، پرعقده، ماجراجو، تفرقه افگن، مفتن و مشکوک، يعنی آن جفا پيشگان دستوری و نفوذ داده شدۀ پيشين درحزب دموکراتيک خلق افغانستان که درگذشته ماموريت و نقش مخربانۀ خويش را خوب اجراء کردند و کنون با استفاده ازرسانه های جمعی، بويژه درصفحه های انترنتی، درمقام نظريه پرداز(!) مفسر سياسی و اجتماعی (!) تحليل گر مسائل مربوط به زندگی- کار و فعاليت احزاب و سازمانهای سياسی و نهاد های اجتماعی دارای انديشه های چپ و روشنگرانه (!) ؛ دست به کار شده، با نشر و پخش اکاذيب و تحريکات سراپا دروغ و پر ازفتنه و فسا د و پيوستن به حيله و تزوير و کاربرُد روشهای کينه توزانه و تحقيرآميز؛ درصدد انجام توطئه جديدتر و راه اندازی دسايس تازه تری برآمده و ميخواهند دربين کتله های وسيع روشنفکری و نيروهای سالم انديش ميهن مان تخم نفاق را بذر نمايند.
اين دسته ازاغواگران فصلی درتلاش آن اند تا درلابلای سياه مشق های سياسی ملال آورخويش، با گنجانيدن الفاظ پوک و بی مايه و با درپيش گيری خدعه و نيرنگ، با تازيانۀ عوامفريبی بردر و ديوار بکوبند تا با اين ترفند، گذشتۀ سياسی ننگين و ارتباطات آشکار و پنهان خود را با دشمنان داخلی و خارجی مردم افغانستان، پرده پوشی کرده باشند.
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زين هردو نام مانده چو سيمرغ و کيميا
شد را ستی خيانت و شد مردمی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا...
( عبدالواسع جلبی )
بايد پرسيد: درحال حاضر که شرايط و اوضاع درداخل و خارج از مرزهای افغانستان ، بسود سيه ترين نيروهای ضد خوشبختی و رهايی انسان زحمتکش و گروههای تمدن ستيز و مخالف ترقی و پيشرفت اجتماعی ، تغيير يافته؛ چرا يک عده ازخامه پردازان(!) مفتن، با گستاخی و جنون عصبی حساب شده، دررابطه به حوادث و رويداد های چهار و نيم دهۀ اخير، بويژه رخدادهای پس از نيمۀ دوم دهۀ شصت خورشيدی تا سقوط حاکميت، حرفهای واهی و نادرست را بخورد مردم ميدهند و با ذکر کلمات و جملات بازاری و مبتذل تا سرحد تعرض به حريم خانواده ها به پيش ميروند؟
پاسخ روشن است: بدون شک اين کتگوری ازنويسندگان(!) بی رسالت بمثابۀ خار و خاشاک مزاحم دربستان ادب و انديشه و گياههای بی حاصل در دبستان آموزش و پرورش، درمقابل واقعيتگرايی و حقيقت بينی ، صف بسته اند و چنان به نظر ميرسد که همۀ آنان ازنظرمعنوی: سرخورده و افسرده شده اند؛ ازنظر تفکر: بيمار علاج ناپذير می باشند؛ ازنظرسياسی: بزدل و معامله گر، ابن الوقت و ناپايدار بوده اند؛ ازنظر اجتماعی: بی پايه ، تجريد شده، منزوی و درهم شکسته گرديده اند.
وبازپرسش بعمل می آيد: کسانی که با سرهم بندی اغراق آميز سخنان بی اساس و بی ماهيت، با خيال پردازی ها و رؤيا ها وتخيلات سرکوفته، دورازواقعيت و غير منطقی، با قضاوت های بسيار خوار و حقير، با بينش بی نهايت پوسيده و توطئه آميز، با قرينه سازی های دروغين به قصد بدنام کردن پيشتازان حزب ما و ساير افراد مشخص کمر
بسته اند و ميخواهند تا بربنياد توهم و افسانه سرايی ها، ح. د. خ. ا و مدافعين صديق اهداف انساندوستانۀ آن را آماج تير و حملات خصمانۀ خود قراردهند؛ چه تعهد اخلاقی مبنی بر رعايت احترام به سنن پسنديدۀ جنبش انقلابی کشور و وفاداری وجدانی به آرمانهای آغازين ح. د. خ. ا ميتوانند داشته باشند؟ به يقين که هيچ!
وقت سحر، به آينه ای گفت شانه ای:
کاوخ ! فلک چه کجرو گيتی چه تندخوست
ما را زمانه رنجکش و تيره روز کرد
خرم کسيکه همچو تو ا ش طالعی نکوست
هرگز تو بار زحمت مردم نميکشی
ما شانه ميکشيم بهرجا که تار موست
ازتيرگی و پيچ و خم راه های ما
درتاب و حلقه و سرهر زلف گفتگوست...
درپيش روی خلق بما جادهند ازآنک
مارا هرآنچه ازبد و نيکست روبروست
خاری به طعنه گفت چه حاصل ز بو و رنگ
خنديد گل که هرچه مرا هست رنگ وبوست
زانکس که نام خلق بگفتار زشت کشت
دوری گزين که ازهمه بدنام ترهموست...
ازمهر دوستان رياکار خوشتراست
دشنام دشمنی که چو آئينه راستگوست
( پروين اعتصامی )
و باز يک پرسش ديگر: نبشته های نويسندگانی که با گلولۀ تعصب سياسی و با قرينه سازی های برآمده از تحويلخانۀ نيروهای توطئه گر ازنوع سياست های تفرقه افگنانۀ دوران استعمار انگليس و با گرايش های خشک و
تنگ نظرانه به ترور قلمی راهيان راه منافع زحمتکشان می پردازند؛ چه پيامی را درخود نهفته دارند؟ چرا و به چه علتی مؤلفان درنوشته های خويش دربسا موارد با نوعی ازعوامفريبی برچسب روشنفکرانه و با ذهنيت مسموم شده، مسائل را خلاف حقيقت تلخ زندگی به بررسی گرفته و يا ميگيرند؟
پاسخ ميتواند حرفهای زيرين باشد:
زهرپاشی برروی واقعيتها؛ پخش و اشاعۀ اکاذيب، دروغگويی به نفع نيروهای اهريمنی واپسگرا و حاميان بين المللی آنها؛ بی اعتنايی نسبت به اصل امانت داری در واقعه نگاری و تاريخ نويسی ويا شايد هم عدم آگاهی مسلکی ازاين فن؛ با چماق بد زبانی تهمت بستن؛ با کينه توزی به داوری سخيف و توهين آميز نشستن....
اين رهبرگونه ها نميدانند که با چنين عملکرد های ماجراجويانۀ خويش به صف توطئه گران پرعُقده، دروغگويان مفتن، نظريه پردازان ياوه سرا و هذيان گويان حيله گر پيوسته اند.
سخن در صلاحست و تدبير و خوی
نه دراسب و ميدان و چوگان گوی
تو با دشمن نفس همخانه ای
چو در بند پيکار بيگانه ای
عنان باز پيچان نفس از حرام
بمردی زرستم گذشتند و سام
تو خود را چو کودک ادب کن بچوب
به گُرُز گران مغز مردم مکوب....
« سعدی »
بر بنياد سخن شيرين شيخ اجل، نا گفته پيداست:
کسانی که سعی به خرج ميدهند تا با دروغگويی و زرق و برق دادن به الفاظ و ملمع کاری جمله ها؛ با جعل کردن حقايق؛ با تحريف و وارونه ساختن واقعيت ها؛ با افسانه پردازی های برآمده ازدرس خانه های مدارس استعمار؛ در رابطه به رخدادهای بيشتر از سه و نيم دۀ اخيرکشور فقط به مقصد مطرح ساختن خود و سازمانک نوبنياد و منحط مربوطه، حرافی نمايند و با سراسيمه گی در انديشه و لجام گسيختگی درقضاوت، هم به نعل بزنند و هم به ميخ بکوبند؛ جز سويۀ علمی و اخلاق سياسی خويش، چيز ديگری را به نمايش نمی گذارند!
خوشبختانه تعداد آدم های ازاين قماش انگشت شمار و چهره های آنان، آنقدر عرُيان است که ضرورت به معرفی ندارند !
آنانی که ازبينش روشن ، فهم سياسی و اجتماعی سالم و درک بهتر و عميق تر ازپديده های تاريخی بهره مند هستند، باوردارند که ترور مطبوعاتی ( انترنتی، چاپی، صوتی، تصويری ) بحيث يک حربۀ شوم با تکيه به لجن پراگنی و زمزمۀ اراجيف ، شايد درکوتاه مدت و گذرا، کارا افتد و محيط سياسی را بطور موقت و مقطعی مکدرسازد؛ دريک محدودۀ زمانی زود گذر درروح و روان بعضی ها اغتشاش فکری را بوجود آورد؛ ذهنيت انسانهای خوش باور و سطحی نگر را دردرون جامعه و بيرون ازمرزها تا اندازه ای مغشوش گرداند... وليک اين اجيران مزد بگير دستگاههای جهنمی مخبری، بويژه آی . اس . آی ، با اتکا به اينگونه تبليغات خصمانه، هرگز قادرنخواهند شد تا واقعيت ها را بکُشند.
چند ازين لاف بار نامۀ تو + درچنين منزلی کثيف و نژند
يار نامه گزين که بر گذرد + اين همه بارنامه روزی چند
« سنايی غزنوی »
(( ياد داشت: در واژه نامۀ برهان قاطع ( به کوشش داکتر معين ) واژه های :
- بار نامه ( بروزن کارنامه ) بمعنی: اسباب تجمل و حشمت و بزرگی، نازش و مباهات، لقب نيک و تفاخر...؛
- يارنامه ( بروزن کارنامه ) بمعنی: کار نيک و نيکنامی؛ آمده است.
سرودۀ دلپذير حکيم فرزانه ، سنايی غزنوی نيز درحاشيۀ ( ص 2415) همين واژه نامه، درج است. ))
و اما خرسند از آنيم که گذشت زمان طی نزديک به يک ربع قرن همۀ آنانی را به آزمايش گرفت که به شکلی از اشکال در شکل گيری و تکوين رويداد ها درافغانستان نقش اساسی داشتند؛ دراين آزمون تاريخی همه کس عملکرد خود را در معرض نمايش قراردادند و درنزد مردم ستمديده و حق شناس افغانستان تجربه شدند؛ درروند اين امتحان دشوار بود که سيمای خوب و بد سره و ناسره نمايان و ازهم تفکيک گرديد.
آنچه درجريان اين تجربۀ زندگی به اثبات رسيد رفتار و کردار افراد و اشخاص منحرف و معامله گر و انحلال طلب بود که با ژست های سياسی ميکانيکی و با ادعاهای بلند بالا و پر از دروغ و نيرنگ، منافع ملی، سرنوشت مردم ، استقلال سياسی و تماميت ارضی ميهن، تاريخ گذشته و مبارزآت سياسی ترقيخواهانۀ ح. د. خ. ا و آيندۀ آن را توأم با آينده و حيات دهها هزار انسان متعهد به دفاع از