« غروب خورشيد» ويا کوله بارکژبينی و بد انديشی) مکثی بر رسالۀ بارق شفیعی()
« غروب خورشيد» ويا کوله بارکژبينی و بد انديشی)
غفارعريف
« غروب خورشيد» ويا
کوله بارکژبينی و بد انديشی
مکثی بر رسالۀ بارق شفیعی
هرآن کس که انديشۀ بد کند
به فرجام بد با تن خود کند
به دل نيز انديشۀ بد مدار
بد انديش را بد بود روزگار
" فردوسی"
« غروب خورشيد» نام رساله ای بلند بالايی است، درهشتاد ودو صفحه ( سوای برگه های: کتابنامه، اهداء، زندگينامۀ استاد خيبر، سوانح مؤلف، پيشگفتار)، تأليف محمد حسن بارق شفيعی، به مناسبت سی و يکمين سالروزشهادت استاد ميراکبرخيبر، که دربهار 1388 خورشيدی ( اپريل 2009 ) ازسوی نهاد
" نهضت آينده "، درظاهر، باقطع و صحافت مرغوب، درکاغذ... درآلمان به چاپ رسيده است.
رسالۀ جگری ( روی جلد) و نارنجی ( عقب جلد) رنگ، دردايرۀ دوزخی طلسم شکستۀ تفتين و توطئه؛ با انتخاب تيتر « غروب خورشيد » به آن؛ با گنجانيدن و رديف کردن واژه های زيبا و دلپسند درمتن آن؛ درنگاه نخست خود را چنان به معرفی ميگذارد که توگويی خواننده درگلزارپرازطراوت ادبيات ديرين پايه داخل شده، رساترين و شکوهمند ترين نظم و نثر، انديشه و تفکرسياسی را به خوانش ميگيرد. وليک با دريغ و درد که چنين نيست: سراب است که درزمين شوره زار انعکاس آن به چشم می خورد؛ قاتل حقيقت است که با تير و کمان موريانه خورده گی و تفنگ دهن پُرساجمه يی، درکمين نشسته؛ فريب ميدهد، زهرپاشی ميکند، تا جنايات سازمان يافته و کردار نامردمی آفریده آن، پرده پوشی شود.
نبايد نهادن دل اندرفريب
که هست ازپس هر فرازی نشيب
سخن مشنو از مرد افسون منش
که با جان تيره بود بد کنش
" فردوسی"
رساله ازلحاظ مضمون و محتوا، درتشريح مسائل و بيان رخدادها، ازعقب عينک دودی فرسوده و پراز گرد و خاک چشمک ميزند. ازاينرو بطورجدی دچار " شب کوری" و لنگش است و خالق آن درتوضيح بسا رويدادهای سياسی و به تصويرکشيدن مبارزات ح. د . خ. ا، پيش از 7 ثور 1357 ازپشت ديوارتعصب کور
و بدبينی حسد ورزانه، قضاوت نموده؛ درشرح و بسط دشواری ها و همچنان پيروزی های حزب تا سرحد سفسطه گويی های عوامفريبانه، به مسخ تاريخ پرداخته و درکتمان حقايق واغماض ازنقش سازندۀ شخصيتهای مطرح درردۀ اول جنبش انقلابی مردم افغانستان، برمحور خودبينی و خود پسندی چرخيده و مذبوحانه تلاش ورزيده تا با اين ترفند، ذهنيت کسانی را مغشوش سازد که دردهه های چهل- پنجا و شصت خورشيدی از ميهن دوربودند، يا دردنيای غربت زاده و بزرگ شده ويا نسل سوم که بعد ها وارد حزب گرديده، از شکل گيری حوادث و تحول های سياسی درآن روزگار، آگاهی شايد و بايد ندارند.
ملکی که پريشان شد، ازشومی شيطان شد
باز آن سليمان شد، تا باد چنين با دا
" مولوی"
پابندی به صداقت دربيان حقايق، مؤيد اصالت بعُد فکری انسان و رکنی از سازندگی شخصيت اوست. ثابت قدمی دراين راه، عظمت و نيروی انديشۀ آدمی را به نمايش ميگذارد.
پاسداری و حراست ازحقيقت؛ ارج گذاری به ارزشهای اخلاقی و انسانی؛ احترام به شخصيت- شرافت و کرامت انسانهای پيشتاز و مدبر، صادق به منافع مردم و مصالح عليای کشور و استوار درراه و رسم پيکار انقلابی؛ رهايی ازقيد و بند خود خواهی های کوته انديشانه ؛ دوری جستن ازقالبهای داوری های خشک و تنگ نظرانه... ابزاری اند که ميتوان با رعايت آنها به شناخت درست ابعاد شخصيت آن دسته از: مؤلفان رساله ها، واقعه نگاران، گزارشگران، مؤرخان، شاعران مدح سرا، تذکره نويسان، داستان پردازان، رُمان نويسان که آثار خويش را بربنياد حب و بغض، خلاف واقعيتها، با سردرگمُی به مندوی سياست بازی های حيله گرانه و بازار آشفتۀ کتاب عرضه نموده اند؛ دست يافت و با روشننگری و صفای دل درمقابل آنان، آيينه گذاشت و پرويزن گر آثار ايشان شد.
با ذکرهمين مقدمۀ موجز، به دنبال برملا ساختن غلط گويی ها و گزافه نويسی های ميرويم که رسالۀ «غروب خورشيد » تا گلو درآن غرق است و نويسندۀ آن کوشيده تا برای نجات ازکثافت کاری های خود به هرخس و خاشاک دست اندازد وبه هروسيلۀ شريف و ناشريف پناه ببرد تا انحرافات، کژروشی ها، ماجرا جويی ها، يکه تازی ها، ناروايی ها، معامله گری ها، سازش کاری ها، خيانت ها، قانون شکنی ها، بيداد و ستمگری ها، اختناق و سرکوبگری ها، غارت و چپاولگری ها... را که درهمۀ آنها نقش و سهم داشت، ماست مالی کرده باشد:
1- بارق شفيعی رسالۀ « غروب خورشيد » را « به خاطرۀ درخشان و جاودانه گرامی دانشمند فقيد و پرچمدار بزرگ شهيدان پرافتخار انقلاب ثور: استاد ميراکبرخيبر!» اهداء نموده است.
ببينيد خوانندۀ عزيز! اين دلقک بی مروت چگونه درصدد آن برآمده تا رفيق شهيد خيبر عزيز را شريک جنايات و کارنامه های سياه خود سازد.
به همگان به مانند آفتاب روشن است که درنخستين روزهای پس ازپيروزی قيام مسلحانۀ 7 ثور 1357 (27 اپريل 1978 ) توطئه های خائنانه و د سايس وسيع عليه مردم افغانستان ( شخصيتهای علمی و فرهنگی، روشنفکران آگاه و وطنپرست، استادان دانشگاهها و آموزگاران مدارس، روحانيون خدا دوست، دانش آموزان، کارمندان و کارکنان موسسات دولتی، افسران اردو و پوليس، افراد عادی جامعه) ازجمله اعضای شرافتمند ح. د. خ. ا، پی ريزی گرديد و فقط يکی دوماه بعد از 7ثور، روشهای زورگويانه و حيله گری های سرکوبگرانه، ازسوی سکانداران خود خواه، قدرت طلب و بدنام رژيم نوتاسيس، به منصۀ اجراء گذاشته شد.
پيگرد خونين، بربريت، ترور و اختناق، وحشت و دهشت سياسی باند جنايتکار و فاشيستی حفيظ الله امين که سليمان لايق، بارق شفيعی، قدوس غوربندی نيز اعضای اين مثلث شيطانی بودند؛ محيط زندگی و فضای تنفس را برعوام الناس تنگ ساخته بود. فلهذا هيچگاهی نميتوان اين ناروايی های سازمان يافته و ضد بشری را که زير نام انقلاب و ماجراجويی های انقلابی گرانه، انجام يافته بودند؛ با نام ، شخصيت، جايگاه و انديشه های تابناک و انساندوستانۀ خيبرشهيد، پيوند داد و آن بزرگ مرد را پرچمدار حلقۀ خيانت پيشه گان دانست.
آيا بارق شفيعی منکر آن شده ميتواند که درجريان تطبيق نقشه های محيلانه، بخاطرقلع و قمع کامل وطنپرستان انقلابی، که خود درآن وقت درسکوی وزارت اطلاعات و کلتور فرمانروايی ميکرد؛ درپهلوی هزارها انسان بی گناه ميهن، صدها همرزم استاد ميراکبرخيبر، اعم از رفقای ملکی و نظامی ازوظايف برکنار و درمخفيگاهها حيات بسر می بردند؛ به زندانها افگنده شدند؛ درپوليگون ها تيرباران و يا زنده به گورشدند؛ زجرشکنجه های طاقت فرسا وغير انسانی را کشيدند، لادرک گرديدند؛ با نثارزشت ترين و رکيک ترين الفاظ و سخنان به آدرس آنان، توهين و تحقيرشدند؛ برضد آنان پرونده های دروغين ساختند... ودرآن روزهای شوم و شبهای تار و خونين، سليمان لايق شياد و سردستۀ شراندازان و اغواگران ( تاهنوز نه به علت پابندی به اعتقادها، باورها و انديشه های گذشتۀ خود و يا به نشانۀ ضديت با سياست ها و عملکردهای ضد انسانی و ضد ميهنی حاکم برسرنوشت مردم و مملکت؛ بل به سبب جورنيامدن برسرتقسيم غنايم به غنيمت گرفته شده و منافع شخصی ويا قرارشايعه بمنظورانجام وظيفۀکسب اطلاعات ازاعضای حزب درمحبس پلچرخی ، زندانی نشده بود ) ، قدوس غوربندی وزيرتجارت و سخنگوی ستاد کشتارگاه قوماندان سپيده دم انقلاب ثور(!) وناجی برزخ مصئونيت- قانونيت و عدالت؛ بارق شفيعی مبتکر راه اندازی « انقلاب هنری و فرهنگی» بابرپايی پروگرامهای نمايشی رقص و آواز، خلاف سنن پسنديدۀ مردم به پيشگاه رهبرکبير و نابغۀ شرق، به علامت خوشنودی ازبربادی کشور و ريخته شدن خون بی گناهان دربند کشيده، شادمانی و پايکوبی می نمودند.
سنگی و گياهی که دراو خاصيتی هست
از آدمی به که در او منفعتی نيست
" سعدی "
آری خوانندۀ عزيز! بارق شفيعی خواسته با عنوان کردن « شهيدان پرافتخار انقلاب ثور» و برچسب زدن آن به خيبرشهيد، ازپيش روی کوره های آدم سوزی به نام های " اگسا" و " کام " و جنايات آدمکشان حرفوی و جلادان خوناشام، با بی تفاوتی بگذرد و ليست 12 هزارنفری قربانيان دست ظلم و بيداد را؛ قتل عام روستائيان بی گناه درکنرها و نورستان، درباميان- فارياب- سمنگان و کاپيسا را؛ کشتار افسران- سربازان و شهروندان عادی را درفرقۀ 17 هرات، دربالاحصارو چنداول کابل و به آتش انداختن اعضای حزب (پرچمی ها ) را دربند سلما... ، به فراموشی بسپارد و پروگرام های «هنر درخدمت خلق » و اجرای رقص های نيمه عريان زنان و دختران را در روی ستيژ درمدارس، پارک ها و درصفحۀ تلويزيون، دستاورد مرحلۀ اول انقلاب ثور، دريک جامعۀ سنتی قلمداد کند.
هرگاه بارق شفيعی دريشی و کف و کالری را که درسال 1357 درچوکی وزارت اطلاعات و کلتور برتن ميکرد و فعلاً آن را بعنوان يادگار ماندگارعيش و عشرت فراموش ناشدنی آن ايام ، با خود داشته باشد و با دقت به آن نظر اندازی کند؛ بدون شک داغها و لکه های خون شهدای قهرمان حزب ( پرچمی ها ) که پس از برگزاری نخستين نمايشهای « هنرخلقی» شبانه به پيشگاه « پدرمعنوی ملت»، « روح حزب و مردم»، « رهبرکبيرخلق و انقلاب» درمحوطۀ حرمسرای « خانۀ خلق » يعنی ارگ؛ يکی پی ديگر سربه نيست شدند، درآن درخواهد يافت.
به نمونۀ مثال: جنرال شاهپوراحمد زی رئيس ستاد کل قوای مسلح ( لوی درستيز)، دگرمن هدايت معاون دانشگاه نظامی، عبدالصبور خوژمن قوماندان کندک وجکتورن سيدزمان و جکتورن سليمان افسران کندک پراشوت- دگرمن سيداگل قوماندان غند توپچی ، جگرن امان الله قوماندان کندک تانک و جگرن اسدالله قوماندان کندک دافع تانک فرقۀ 8 پياده- دگروال عبدالرحمان گلبهاری افسررياست زرهدار- دگروال عبدالرحيم افسر رياست استحکام - دگروال سيد کلان صافی- امان الله افسراکادمی تخنيک وزارت دفاع ملی- حامد کامبخش مديرعمومی رياست شهرسازی- انجنير فيض احمد و انجنير اشرف فارغان انستيتوت پولی تخنيک کابل وکارمندان رياستهای شهری و تعميراتی و دستگاه ساختمانی افغانی وزارت فوايد عامه- عبدالوکيل غوربندی رئيس زراعت ولايت بلخ- عبدالستارحميد بحاث مامورانحصارات ولايت کندز- معلم گل افضل و معلم عارف طاهری، فارغان دانشکدۀ سيانس- عزيزچپ ، عبدال بشردوست دانش آموز دانشکدۀ ادبيات دانشگاه کابل، فاروق کرنزی فارغ دانشکدۀ زراعت دانشگاه کابل، ربانی کوه نورد مامور وزارت اطلاعات و کلتور، احمد نور دانش آموز انستيتوت پلتخنيک کابل، عبدالوکيل معلم مسکونۀ منطقۀ سنجد درۀ چهاريکار، عنايت الله فارغ انستيتوت پلتخنيک کابل و ماموروزارت معادن و صنايع....
هرآنکو گذشت از رۀ مردمی
ز ديوان شمُر، مشمُرش آدمی
" فردوسی"
ويا:
ای آشنا چه شد که تو بيگانه خو شدی؟
با مهرپيشگان زچه رو کينه جو شدی؟
ما همچو غنچه يک دل و يک روی مانده ايم
با ما چرا چو لاله دورنگ و دو رو شدی؟
نزديک تر زجان به تنم بودی ای دريغ
&nb
مقالات مرتبط
در قسمت دوم و پايان نتيجه گيری درمورد سقوط دولت نجيب الله و برنامه ی بينان سيوان نماينده ی سازمان مل... ادامه
نتيجه گيری ازهفت بخش گذشته وعوامل عمده ی سقوط دولت جمهوری افغانستان! ادامه
اين خوش خدمتان داخلی و خارجی برای تطبيق اين برنامه، درگام نخست پروگرام تبليغاتی ای را که بصورت مشخص... ادامه
کودتای 14 ثور 1365 که نام آن را " پلنوم 18 " گذاشتند، چرا و چگونه اتفاق افتاد؟ علل وعوامل داخلی و خا... ادامه
حفيظ الله امين پس از دو کوتا در درون حزب و حاکميت، عليه رهبران جناح پرچم و فرماندهان قيام مسلحانه هف... ادامه
تشکيل دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان؛ بروزاختلافات ميان هردو جناح حزب برسر شکل و مضمون اين رويداد ک... ادامه
جناب فقيرمحمد ودان درآغاز سخنرانی شان دربرابر پرسش گرداننده ی تلويزيون افغانستان انترنشنل و شوندگان... ادامه
شما در بخش اول اين نبشته حقايق را از قلم و زبان بزرگترين تاريخ نگاران نامدار اين سرزمين دريافتيد، که... ادامه
(پيرامون تأسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان وسقوط حکومت جمهوری افغانستان در آغازسال دوم دهه نود ترساي... ادامه
کتاب " مداخلات فرامرزی..." تألیف محمد اسحاق توخی را مطالعه کردم. بایسته است تا در باره ی یکی دو سیاه... ادامه
خامه پردازی ها و انداز های به ظاهر شیوایی از نگرش نوشتاری محترم غرزی لایق، به خصوص از فضای مجازی دست... ادامه
پنج، دهه پیش مکان شروری را به نام اکادمی علوم (فرهنگ ستان) بنا کردند. ادامه