(زندگی نامۀ مختصر مارکس و شرح مارکسیسم)
کارل مارکس (١)
(زندگی نامۀ مختصر مارکس و شرح مارکسیسم)
نوشتۀ ولادیمیر ایلیچ لنین
ترجمۀ سهراب شباهنگ
یادداشت مترجم
مقالۀ لنین در بارۀ مارکس که در زیر می آید مهم ترین دیدگاه های مارکس
را در یک جا خلاصه کرده و به صورت فشرده توضیح داده است، بی تردید برای آشنائی با
مبانی دیدگاه های این بنیان گذار سوسیالیسم علمی و یا مرور آنها مفید است. این مقالۀ
بخش های زیر را در بر می گیرد:
زندگی نامۀ مارکس
آموزۀ مارکس
الف) آموزۀ فلسفی و تاریخی
·
ماتریالیسم فلسفی
·
دیالکتیک
·
درک مادی تاریخ
·
مبارزۀ طبقاتی
ب) آموزۀ اقتصادی مارکس
·
قانون ارزش
·
قانون ارزش اضافی
پ) سوسیالیسم
·
تاکتیک مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا
کتاب نگاری
مقالۀ«کارل مارکس،
زندگینامۀ مختصرمارکس وشرح مارکسيسم» درفاصلۀ ژوئيه تا نوامبر ۱۹۱۴نوشته شده است. نخستين انتشاردرسال۱۹۱۵دردانشنامۀگرانات،چاپ هفتم،جلد۲۸باامضای و. ايلين صورت گرفت. متن
کنونی براساس دستنوشت لنين است که بانسخۀچاپ۱۹۱۸مقابله وتکميل شده است.
منابع ترجمه: نسخۀانگليسی،انتشارات
خارجی پکن، چاپ دوم، ۱۹۷۰ وترجمۀ فرانسوی ازمجموعۀ آثارلنينجلد۲۱
مقدمۀ لنین [١٩١٨]
من این مقاله را که اینک به شکل
جداگانه منتشر می شود در سال ١٩١٣ (تا آنجا که به یاد می آورم) برای دانشنامۀ
گرانات نوشتم. کتاب نگاریِ نسبتا مفصلی، عمدتا کتاب های خارجی، در بارۀ ادبیات
مربوط به مارکس به آخر این مقاله پیوست شده بود. کتاب نگاری مزبور در این انتشار
حذف شده است. ویراستاران دانشنامۀ گرانات نیز به علت سانسور، بخش آخر مقاله
یعنی بخشی را که در آن تاکتیک انقلابی مارکس توضیح داده شده بود حذف کردند (*).
بدبختانه اکنون در وضعیتی نیستم که بتوانم آن بخش پایانی را دراینجا بازنویسی کنم،
زیرا چرک نویس مقاله میان کاغذ هایم در جائی – کراکوی یا سویس- باقی مانده است. تنها به خاطر می آورم که در
بخش نتیجه گیری مقاله، ضمن مطالب دیگر، عباراتی از نامۀ مورخ ١٦ آوریل ١٨٥٦ مارکس
به انگلس را نقل کردم که در آن چنین آمده بود: «همه چیز در آلمان به این امکان
بستگی دارد که انقلاب پرولتری، از سوی نوعی جنگ دهقانی دوم [نسخۀ دومی از جنگ
دهقانی] مورد پشتیبانی قرار گیرد. در آن صورت همه چیز عالی خواهد شد». این چیزی
است که منشویک های ما، که اکنون به ورطۀ خیانت آشکار به سوسیالیسم و فرار به سمت
بورژوازی فرو غلتیده اند، نه در ١٩٠٥ و نه پس از آن نفهمیدند.
نیکلای لنین
مسکو، ١٤ مه ١٩١٨
(*) ترجمۀ حاضر هم بخش مربوط به تاکتیک انقلابی
پرولتاریا و هم کتاب نگاری را در بر می گیرد. – یاد داشت مترجم فارسی
زندگی نامۀ مارکس
کارل مارکس در روز ٥ ماه مه ١٨١٨ در شهرتریر (منطقۀ راین پروس) متولد
شد. پدر او وکیلی یهودی بود که در سال ١٨٢٤ به پروتستانتیسم گروید. خانوادۀ مارکس
ثروتمند و با فرهنگ بود، اما انقلابی نبود. مارکس پس از پایان تحصیلات دبیرستانی
در تریر وارد دانشگاه، نخست در بُن و سپس در برلن، شد و در آنجا حقوق تحصیل کرد،
اما بیشترین توجه او به تاریخ و فلسفه بود. تحصیلات خود را تا ١٨٤١ ادامه داد و تز
دکترای خود را در بارۀ فلسفۀ اپیکور ارائه کرد. مارکس در آن زمان به لحاظ دیدگاه
خود، ایده آلیستی هگلی بود. او در برلن به حلقۀ «هگلی های چپ» (برونو باوئر و
دیگران) تعلق داشت که می کوشیدند از فلسفۀ هگل نتایج خداناباورانه و انقلابی
بگیرند.
مارکس پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به بُن رفت تا در آنجا معلم
دانشگاه شود. اما سیاست ارتجاعی حکومت – که در سال ١٨٣٢ لودویگ فویرباخ را از کرسی
دانشگاهی خود محروم کرده و در سال ١٨٣٦ هم به او اجازۀ بازگشت به دانشگاه را نداده
بود و در سال ١٨٤١ مانع تدریس استاد جوان، برونو باوئر در بن شده بود – مارکس را
مجبور به ترک حرفۀ دانشگاهی کرد. در آن زمان دیدگاه های هگلی های چپ با سرعت زیاد
در آلمان گسترش می یافت. لودویگ فویرباخ، به ویژه پس از ١٨٣٦، یزدان شناسی را مورد
انتقاد قرار داد و به ماتریالیسم روی آورد که در سال ١٨٤١ (با انتشار کتاب «جوهر
مسیحیت») کاملا در فلسفۀ او غالب بود. در سال ١٨٤٣ کتاب «اصول فلسفۀ آینده»
فویرباخ بیرون آمد. انگلس بعدها در بارۀ این آثار فویرباخ نوشت: «آدم باید خودش
تأثیر آزادی بخش این کتاب ها را تجربه کرده باشد». «یک باره ما همگی [یعنی هگلی
های چپ از جمله مارکس]، فویرباخی شدیم» (٢). در آن زمان برخی از بورژواهای رادیکال
راین که نقاط مشترکی با هگلی های چپ داشتند یک نشریۀ مخالف دولت به نام «روزنامۀ
راین» (٣) در کلن تأسیس کردند (نخستین شمارۀ آن در اول ژانویۀ ١٨٤٢ بیرون آمد). از
مارکس و برونو باوئر دعوت شد تا به عنوان همکاران اصلی با این روزنامه کار کنند و
در اکتبر ١٨٤٢ مارکس سردبیر آن شد و از بن به کلن رفت. تحت سردبیری مارکس گرایش
انقلابی دموکراتیک روزنامه بیش از پیش برجسته شد و حکومت این روزنامه را نخست به
زیر سانسورِ دوباره و سه باره کشاند و سپس در اول آوریل ١٨٤٣ تصمیم به تعطیل آن
گرفت. مارکس پیش از این تاریخ از سردبیری استعفا کرده بود، اما استعفای او روزنامه
را نجات نداد و روزنامه در ماه مارس ١٨٤٣ بسته شد. از جمله مقالات مهمی که مارکس
در این روزنامه نوشت، علاوه بر آنهائی که در کتاب نگاری آمده است، انگلس مقاله ای
از او در بارۀ دهقانان موکار [تاک نشان] درۀ موزل Moselle را ذکر می کند. فعالیت روزنامه نگارانۀ مارکس
به او نشان داد که به اندازۀ کافی با اقتصاد سیاسی آشنائی ندارد و از این رو با
جدیت تمام به مطالعۀ این علم روی آورد.
مارکس در سال ١٨٤٣ در کرویزناخ Kreuznach با جنی [ینی] فون وستفالن Jenny von Westphalen که دوست دوران کودکی و نامزدش در دوران
دانشجوئی بود ازدواج کرد. زن مارکس از خانواده ای مرتجع از نجبای پروس بود. برادر
بزرگ تر او وزارت کشور پروس در دورۀ بسیار ارتجاعی ١٨٥٨-١٨٥٠ را بر عهده داشت. در
پائیز ١٨٤٣ مارکس به پاریس رفت تا مجله ای رادیکال در خارج با آرنولد روگه منتشر
کند (آرنولد روگه ١٨٨٠-١٨٠٢، هگلی چپ، در سال های ١٨٢٥ تا ١٨٣٠ زندانی و پس از ١٨٤٨
تبعیدی سیاسی بود. او پس از سال های ١٨٧٠-١٨٦٦
طرفدار بیسمارک شد). تنها یک شماره از این مجله که «سالنامۀ آلمانی- فرانسوی» (٤)
نام داشت منتشر شد. انتشار آن به خاطر مشکلات توزیع مخفیانه در آلمان و نیز به
خاطر اختلاف نظر مارکس با روگه ادامه
نیافت. مارکس در مقالاتی که در این مجله نوشت همچون انقلابی ای ظاهر شد که طرفدار
«نقد بی رحمانه همه چیز موجود» و به ویژه «نقد با سلاح» بود (٥) و به توده ها
و به پرولتاریا فرا خوان می داد.
در سپتامبر سال ١٨٤٤، فریدریش انگلس برای چند روز
به پاریس آمد و از آن زمان به بعد نزدیک ترین دوست مارکس شد. هر دوی آنان فعال
ترین نقش را در زندگی پر جوش و خروش گروه های انقلابی آن زمان در پاریس بازی کردند
(به ویژه آموزش پرودن [در آن زمان] اهمیت ویژه ای داشت که مارکس آن را در« فقر
فلسفه»کاملا درهم کوبید)، و نیرومندانه با آموزه های سوسیالیسم خرده بورژوائی
مبارزه کردند و نظریه و تاکتیک سوسیالیسم پرولتری یا کمونیسم (مارکسیسم) را
بنیاد نهادند. آثار مارکس در دورۀ ١٨٤٨-١٨٤٤ را در کتاب نگاری ببینید. در سال ١٨٤٥
مارکس به اصرار حکومت پروس، از پاریس، به عنوان یک انقلابی خطرناک، اخراج شد. او
به بروکسل رفت. در بهار ١٨٤٧ مارکس و انگلس به جمعیت ترویجی مخفی ای که «اتحادیۀ
کمونیست ها» نام داشت پیوستند؛ آنان نقش برجسته ای در کنگرۀ دوم اتحادیه ایفا
نمودند (نوامبر ١٨٤٧، لندن) و به در خواست اتحادیۀ کمونیست ها «مانیفست کمونیست»
معروف را تألیف کردند که در فوریۀ ١٨٤٨ منتشر شد. این اثر با روشنی و درخشندگی
نبوغ آمیزی جهان بینی جدید، ماتریالیسم پیگیر که قلمرو جامعهرا نیز در بر می گیرد،
دیالکتیک، به عنوان جامع ترین و عمیق ترین آموزش تکامل، نظریۀ مبارزۀ طبقاتی و نقش
جهانی- تاریخی پرولتاریا به عنوان سازندۀ کمونیسم را خلاصه می کند.
هنگامی که انقلاب فوریۀ ١٨٤٨ رخ داد مارکس از
بلژیک اخراج شد. او به پاریس برگشت و پس از انقلاب مارس ١٨٤٨ [در آلمان] به کلن
برگشت. در آنجا از اول ژوئن ١٨٤٨ تا ١٩ مه ١٨٤٩ «روزنامۀ راین جدید» به
سردبیری مارکس منتشر شد. نظریۀ جدید به روشنی تمام توسط رویداد های انقلابی ١٨٤٩-١٨٤٨
تأیید شد همان گونه که از آن زمان تاکنون نیز توسط همۀ جنبش های پرولتری و
دموکراتیک همۀ کشورهای جهان تأیید گشته است. ضد انقلاب پیروزمند نخست روند قضائی
به ضد مارکس به راه انداخت (که در ٩ فوریۀ ١٨٤٩ به تبرئۀ مارکس انجامید) و سپس او
را از آلمان اخراج نمود (١٦ مه ١٨٤٩). مارکس نخست به پاریس رفت اما دوباره پس از
تظاهرات ١٣ ژوئن ١٨٤٩ از پاریس اخراج شد و به لندن رفت و تا زمان مرگش در آنجا
زندگی کرد.
آن چنان که مکاتبات بین مارکس و انگلس (که در سال
١٩١٣ منتشرشد) نشان می دهد زندگی او به عنوان تبعیدی سیاسی بسیار سخت بود. مارکس و
خانوادۀ او از فقر شدیدی رنج می بردند. اگر کمک های مالی مداوم انگلس و فداکاری
های او نبود مارکس نه تنها قادر به نوشتن کتاب
«سرمایه» نمی شد بلکه خود نیز از نیاز از بین می رفت. افزون بر این،
آموزه ها و گرایش های غالب سوسیالیسم خرده بورژوائی و سوسیالیسم غیر پرولتری به
طور کلی مارکس را مجبور می کرد که مبارزۀ دائمی و بی رحمانه ای را به پیش بَرد و
گاه وحشیانه ترین و ددمنشانه ترین حملات شخصی (مانند حملات آقای وگت) را دفع کند.
مارکس با کناره گیری از محافل تبعیدیان سیاسی، نظریۀ ماتریالیستی خود را در شماری
از تألیفات تاریخی اش تکامل بخشید (به کتاب نگاری نگاه کنید)، و تلاش های خود را
اساساً به مطالعۀ اقتصاد سیاسی اختصاص داد. مارکس در «سهمی در نقد اقتصاد سیاسی
(١٨٥٩)» و در «سرمایه (ج ١، ١٨٦٧)» انقلابی در علم اقتصاد سیاسی به وجود
آورد (به بخش «آموزۀ مارکسیستی» در مقالۀ حاضر رجوع کنید).
دورۀ
تجدید حیات جنبش های دموکراتیک [تب و تاب مجدد جنبش های دموکراتیک] در پایان سال
های دهۀ ١٨٥٠ و ١٨٦٠ مارکس را به فعالیت عملی باز خواند. در ٢٨ سپتامبر ١٨٦٤اتحاد
بین المللی کارگران – که به انترناسیونال اول معرف است- در لندن تشکیل شد. مارکس،
قلب و روح این سازمان بود؛ او نخستین پیام و بسیاری از قطعنامه ها، اعلامیه
ها و بیانیه های انترناسیونال را نوشت. مارکس با متحد کردن جنبش های کارگری
کشورهای مختلف، با تلاش برای هدایت شکل های گوناگون سوسیالیسم غیر پرولتری و پیشامارکسی
(مازینی، پرودن، باکونین، اتحادیه گرائی لیبرال در انگلستان، تزلزل های لاسالی به
راست در آلمان و غیره) به کانال فعالیت مشترک و با مبارزه با نظریات این فرقه ها و
مکتب ها، تاکتیک یکسانی برای مبارزۀ طبقۀ کارگر در کشورهای گوناگون طرح ریزی کرد.
پس از سقوط کمون پاریس (١٨٧١) – که مارکس در «جنگ داخلی در فرانسه»، ١٨٧١،
تحلیلی بسیار ژرف، روشن، درخشان، حقیقی و انقلابی دربارۀ آن ارائه کرد، و پس از
انشعاب و شکاف در انترناسیونال توسط طرفداران باکونین، دوام انترناسیونال در اروپا
ناممکن گردید. پس از کنگرۀ لاهۀ انترناسیونال (١٨٧٢)، به پیشنهاد مارکس شورای
عمومی انترناسیونال به نیویورک منتقل شد. انترناسیونال اول نقش تاریخی خود را ایفا
کرده و راه را برای دوره ای از رشد سریع و
وسیع غیر قابل مقایسه با گذشته هموار ساخته بود، دوره ای که در آن جنبش گسترش
یافت و احزاب سوسیالیست کارگری توده ای در کشورهای مختلف [در چارچوب دولت –
ملت های گوناگون] به وجود آمدند.
کار شدید مارکس در انترناسیونال و
کار نظری شدیدتر او کاملا بر سلامت مارکس لطمه
وارد آورد. او به کار خود در زمینۀ بازسازی اقتصاد سیاسی و تکمیل کتاب «سرمایه»
ادامه داد، اثری که برای آن انبوهی مواد و مطالب گرد آورد و چند زبان (از جمله
زبان روسی) را مطالعه کرد؛ اما وضع نابسامان سلامتش مانع به پایان رساندن کتاب «سرمایه»
شد.
همسر مارکس در ٢ دسامبر ١٨٨١ در
گذشت. در ١٤ مارس ١٨٨٣ مارکس در صندلی خود بدرود حیات گفت. او و همسرش در گورستان
هایگیت Highgate در لندن مدفونند. برخی از فرزندان مارکس در کودکی، هنگامی که
اعضای خانوادۀ مارکس در فقر شدیدی به سر می بردند تلف شدند. سه دختر مارکس با
سوسیالیست های انگلیسی و فرانسوی ازدواج کردند: اله نور اولینگ، لورا لافارگ و جنی
لونگه. پسر این آخری عضو حزب سوسیالیست فرانسه است.
پانوشت ها
1ـ لنین در بهار ١٩١٤ نوشتن مقالۀ «کارل
مارکس» را برای دانشنامۀ گرانات در پرونین (گالیسیا) شروع کرد و در نوامبر
همان سال در برن سویس آن را به پایان رساند. لنین در مقدمۀ ١٩١٨ انتشار این مقاله
به صورت جزوه، می گوید که بنا بر آنجه به یاد می آورد مقاله در سال ١٩١٣ نوشته شده
است.