« غروب خورشيد» نام رساله ای بلند بالايی است، درهشتاد ودو صفحه ( سوای برگه های: کتابنامه، اهداء، زندگينامۀ استاد خيبر، سو... ادامه

عيد قربانست وطندار، شور و افغان سربکُن لاله گون ميهن زکشتارست، بپا محشر بکُن ادامه

    نا بسامانی به کشوربين که پيکر ميکُشد     هرمحارب با قوا و زور و لشکر ميکُشد ادامه

نه برهرشمع تابان ميبرم رشــک      نه برهرچرخ و جولان ميبرم رشک نه برهرخُلد رنگين ميدهـــــم دل... ادامه

صبح روز عيد بود و باشـــــــــــــتاب        مضطرب گشــتم بلند از جـای خواب بود لرزا... ادامه

به استقبال و تضمين ازغزل حضرت لسان الغيب حافظ شيرازی که مطلع آن:  « ياری اندرکس نمی بينيم ياران را چه شد + دوستی ک... ادامه

محمود جوان نوخط و نوخاسته، با صدها آرمان و آرزوهای دوران نورسی دردل، به هرپيش آمد زندگی، ازعينک شور ومستی ايام شباب نگاه... ادامه

ای  حقه باز! توافسانه سازی داری؟ منظورت چه است؟  می خواهی  با این حرف های ظاهر فریبت مراگمراه ‌كنى؟ بدان... ادامه

هفتۀ دوم ماه اول فصل تابستان بود. اشعۀ تاریكی زدای آفتاب كه از فرط خوشی پیروزی اش بر شب تار می بالید ، گرمی و محبت فراوا... ادامه

       سرود گرم " آزادی " را می خوانم که پيام هستی ساز دشمن سوز را درخود نهفته دارد ؛ سرمس... ادامه