دوست فرهیخته و گرانقدر جناب سادات

محمد الله وطندوست

 

دوست فرهیخته و گرانقدر جناب سادات!

پیام تان در مورد تبجیل ا زدو صد سالگی تولد کارل مارکس مرا در ناگزیری خاصی قرار داد. از یک طرف لطف آن دوست گران مایه که نباید بی جواب گذاشته شود و از جانبی بی بضاعتی من د رمورد مارکسیزم با عدم دسترسی به کتاب های این دانشمند بی همتا به دوراهه کشانید. از بیم اینکه به بی توجهی متهم نشوم ،ناگزیر به سوالات مطروحه مختصراً برداشت و نظرخود را ابراز می دارم:

اینکه چپ دیروز به جوهر اندیشه های مارکس دست یافته بود، سوال کلی است که جواب دادن به آن دقت زیاد می طلبد. باید بخاطر داشت که چپ دیروز  کشور ما زمانی به تاسیس حزب و فراگیری مارکسیزم آغاز نمود که مارکسیزم با لینیزم یکجا مورد مطالعه قرار می گرفت و نظریات لنین بیشتر از مارکس مورد توجه بود. زیرا پیروزی انقلاب اکتوبر بر روسیه وایجاد کمپ سوسیالیزم درجهان جاذبه نیرومندی بود که بایست به پراتیک انقلابی توجه بیشتر مبذول می گردید.

 آیا لنینزم با ماکسیزم مطابقت داشت و آیا نظریات لنین ادامه نظریات مارکس در همه عرصه ها بود؟ سوالیست که پرداختن به آن مطالعه عمیق و فرصت بیشتری را می طلبد. اما یک فرق کلی میان مارکسیزم و لنینیزم مشخص است وآن اینکه مطابق نظرمارکس انقلاب سوسیالیستی از طریق دموکراسی باید تحقق می یافت و پرولتاریای کشورهای پیشرفته سرمایه داری بنابر اکثریت بودن در جامعه، حاکمیت خود را باید عملی می کرد، انهم نه در یک کشور خاص؛ بلکه دربزرگترین و پیشرفته ترین کشورهای اروپائی همزمان این تغیرات بایست رخ می داد. اما لنین که عصر خود را عصر امپریالیزم نامگذاری کرده بود، به این نظر بود که انقلاب سوسیالیستی می تواند بصورت قهر امیز عملی شود و در ضعیف ترین حلقه کشور های سرمایه داری تحقق ان ممکن است که مطابق این تئوری در روسیه تزاری انقلاب اکتوبر به پیروزی رسید.

 اما از انجائیکه حزب بالشویک ها عمدتاً متشکل از روشنفکران بود، به نیابت طبقه کارگر بر اوضاع مسلط شد و دیکتاتوری پرولتاریا را به نام کارگر، حزب برسر اقتدار تمثیل کرد. نتیجه آن شد که بجای دیکتاتوری پرولتاری، دیکتاتوری حزب، ودرحزب هم رهبری عام وتام نخبه گان اعمال گردید و دموکراسی یعنی حاکمیت مردم به هیچ وجه تحقق نیافت. حتی بعد تر دیکتاتوری فردی استالین در اتحاد شوروی و مائوستونگ در چین قربانی های فراوانی را از میان کارگران و زحمتکشانی که بنام آنان حاکمیت تمثیل می گردید ، نیز گرفت.

بنابران مارکسیزم را با لنینیزم ، استالینیزم و مائوئیزم یکی دانستن چندان صواب نیست.

در حزب ما، حزب دموکراتیک خلق افغانستان نیز این شیوه غیردموکراتیک نه تنها در دوره حاکمیت حزب؛ بلکه قبل از حاکمیت نیز معمول بود. حزب هیچ گاه نتوانست کنگره خود را دایر نماید ویا موضوعات عمده را در همه پرسی و کنکاش همه اعضای حزب حل و فصل نماید.

بنابران می توان متذکر شد که چپ دیروز به جوهر اندیشه های مارکس زیاد دست نیافته بود. اگرهم در هیأت رهبری حزب عناصری به این اندیشه دست یافته بودند، تحت تاثیر وضع داخلی ، منطقوی و بین المللی، نظریات و برداشت های خود را نمی توانستند ازادانه مطرح نمایند و توجه اکثریت را در کمیته های حزبی بخود معطوف نمایند واز اتهام ضد سویتیزم خود رابرهانند.

اگر مقاله های منتشره در جریده پر چم را که به حق کنجینه بزرگ بسیج کننده و آموزنده به اعضای حزب بود، مرور کنیم بوضاحت در می یابیم که بخش ایدیالوژیک به تناسب مسایل روز کمتر مورد توجه گرداننده گان قرار گرفته به استثنای مقالات تحلیلی شهید میر اکبر خیبر ،مقالات دیگر رهبران حزبی به مسایل روز اختصاص داشته و در پراتیک بیشتر معطوف است. البته این نظر بمعنی آن نیست که به این مقالات کم بها داده شود ویا اهمیت بسیج کننده آن نادیده گرفته شود.

ـ به مسایلی که امروز درجوامع بشری منجمله د رجامعه ما همچون عدالت، فرق طبقاتی، فقر ، ظلم ،استشمار و غیره مطرح است، نه تنها نظریات و اندیشه های مارکس می تواند به دریافت پاسخ مدد رساند؛ بلکه یگانه راه، تحقق اندیشه داهیانه این فیلسوف بزرگ دو قرن اخیر است. زیرا الترناتیف دیگری غیر ازسوسیالیزم در برابر سرمایه داری که خصلت غارتگرانه و تجاوز گرانه آن هر روز آفتابی می گردد، تا امروز عنوان نشده و هیچ فیلسوف و دانشمندی بدیلی در برابر آن مطرح نکرده است.

 اینکه این سوسیالیزم چگونه و چه زمانی تحقق خواهد یافت و به چه شکلی زحمتکشان قادر به تطبیق ان خواهند شد، مسأله ایست که آینده آن را حل خواهد کرد. طبعا استفاده ازتجربه انقلاب های بزرگ قرن بیستم در روسیه، چین و دیگر کشورهای سوسیالیستی قبلی و مطالعه عمیق علل سقوط این انقلاب ها وظیفه سترگیست که اندیشمندان ناگزیر به انجام ان اند.

در جامعه مانیز روشنفکران رسالتمند مکلف اند چپ دیروز را بی طرفانه و بصورت عینی مورد مطالعه و ارزیابی قرار داده درس های لازم را از پیروزی ها و شکست ها فراگیرند. و برای نجات مردم ستم دیده و مظلوم کشور مورد استفاده قرار دهند.

نیرو های چپ کشور با همه پراگنده گی ها و سردر گمی ها درحالت امروزی یگانه نیروئیست که قدرت تحلیل عینی وضع موجود را داشته، برای بیرون رفت از بدبختی های عدیده ای که دامنگیر مردم مستضعف و بیچاره ما گردیده است، صلاحیت و رسالت دارند.

این رسالت از یک طرف با توجه به اندیشه های رهائی دهنده مارکس و از جانبی با افشاگری اهداف استعماری سرمایه داری جهانی، در رأس ایالات متحده امریکا، بر آورده شده می تواند وبس!

 

مقالات مرتبط

...

جبهه یا اتحاد چپ مترقی ومارکسیستی یک ضرورت است یا یک آرزو، هوس یا دیکوریشن بورژوازی؟ اکنون بشریت وار... ادامه

...

دراین قسمت وارد فاز جدیدی از تاریخ بشریت بروی این سخره عظیم حیات می شویم. دراین مرحله است که طبقه اس... ادامه

...

با يك نگاه گذرا به چگونگي شكل گيري ساختارقدرت در افغانستان ميتوان متذكر شد، كه نخستين باردرتاريخ اين... ادامه

...

(با عرض سپاس های فراوان خدمت بزرگان علم و فرهنگ و از جمله دوست گرامی سراج الدین ادیب منجم و محقق؛ که... ادامه

...

پیام تان در مورد تبجیل ا زدو صد سالگی تولد کارل مارکس مرا در ناگزیری خاصی قرار داد. از یک طرف لطف ادامه

...

کارگر (کارگران بخش های مختلف از کارگر صنعتی تا دهقان ، پیشه ور، کارگران وخدمه های ادارات دولتی و ادامه

...

«شکست باور های انترناسیونالستی چپ و راست و سقوط حاکمیت داکتر نجیبالله بعنوان آخرین ادامه