حاشیه ای بر نبشته هایی غرزی لایق

حاشیه ای بر نبشته هایی غرزی لایق

نوشته‌ی محمدعثمان نجیب

خامه پردازی ها و انداز های به ظاهر شیوایی از نگرش نوشتاری محترم غرزی لایق، به خصوص از فضای مجازی دستیاب مان می شود و به صورت خاص مامون عزیز هم آن ها را از ورای گزارش نامه اش، اما بدون درنگ به محتوی شان برای ما ارزانی می دارد.

شکل آن چی را حالا می خوانید، دل پذیر از محتوی، روش نگارش آن هر چند همراه دیسانت واژه هایی است که قرار نیست در کند و کاو جستار های سیاسی بسیار قرض گرفته شوند.

گذشته از آن، من در این سلسه چیزی را نیافتم که بتواند درون مایه ی جدید تحقیقی علمی و بی طرفی نگارنده و یا حد اقل ظرافت هنر پرداختن به نقد سیاسی و یا هم  تاریخی مقرون یک فیصد به حقیقت را به منی تشنه‌کام یاد گیری از بزرگانِ خِرد و تحلیل بیاموزاند.

فقط دانستم، که در کلی گویی توصیفی، چند موضوع  را نشانه رفته و البته مستحق هم بوده است تا تجاهل عارفانه  کند. چون این جا در موقعیت دفاعی از چبود (هویت) خودش، به گونه ی غیر مستقیم قرار دارد و به قول خودش داوش (ادعا) دیگران بر ارایه ی ثبوت پیشینه ی نام خراسان تاکید کرده؛ اما نه گفته است که اگر خراسانی وجود نه داشت؛  رودکی از روی چی گفته:

شد آن زمانه که شعرش همه جهان بنوشت - شد آن زمانه که او شاعر خراسان بود

و یا عنصری بلخی چرا سلطان محمود غزنوی را خدایگان خراسان یاد می کرد؟

خدا يگان خراسان به دشت پشاور ــــ  به حمله ای به پراگند جمع آن لشکر

غضائري شاعر فارس نيز در مدح همين سلطان غزنين گويد:
      خدا يگان خراسان و آفتاب کمال ـــ  که وقف کرده برو ذولجلال عزوجلال

اگر خراسانی نه بود نظامی عروضی چرا در کتاب چهار مقاله اش از آن یاد کرده؟ او که در دربار

آل شنسب در قلب خراسان می زیست، از مهتر زاده ی بلخ عمید صفی الدین می نویسد:

«ای پادشاه! نظامیان را بگذار. من از جمله شعرای ماوراءالنهر و خراسان و عراق هیچ کس را نه شناسم که بر ارتجال چنین بیت تواند گفت.» و یا هدف حکایت یعقوب اسحاق کندی:

«این سخن در بغداد فاش گشت و از بغداد به عراق و خراسان سرایت کرده.» کدام خراسان بوده؟ تاریخ نگارانی هم مانند سیف بن محمد هروی که روای آن اصطخری است خراسان را دقیق در مقابل ایران یاد کرده اند:

«هرات انبار امتعه و کالای تجارتی ایران به خراسان است.» که با تأسف تا کنون چنین است. وقتی میرزا مهدی استرآبادی نگارنده ی کتاب جهان‌گشای نادری  در سده ی هجده هم راجع به تصرفات شاه اشرف هوتکی از چندین بلاد نام می برد و خراسان را جزء متصرفات وی می داند. این کدام خراسان است که هم وزن عراق و تهران در تاریخ یاد می شود؟ وقتی در همین سده عبدالله خان‌ دیوان‌ بیگی در دوران احمد شاه درانی به مناسبت بنای شهر قندهار می سراید:

جمال ملک خراسان شد این تازه بنا ـ ز حادثات زمانش خدا نگه دارد

منظورش کدام خراسان است؟ چرا کتاب گلشن امارت نور محمد قندهاری دوران امیر شیرعلی خان، امیر دوست محمد خان را امیر امارت ولایت خراسان در دارالسلطنه ی کابل یاد می کند؟ صابر شاه کابلی

چی گونه در زمان احمد شاه ابدالی، او را نزد حکمران لاهور پادشاه ولایت خراسان خواند؟ وقتی دکتر محمود افشار مقدمه ی کتاب تاریخ و زبان در افغانستان را می نویسد، افغانستان را خراسان سابق یاد

می کند. در حالی که خود او ایرانی سچه است. پس آن خراسان کجا است که حالا افغانستان نام دارد؟

و آخر سخن من این که حد اقل استنادهای ما به روایت های تاریخ  این است که چی گونه محمد افضل خان سکه اش را به نام امیر خراسان ضرب زد و یا حداقل از آن به صراحت نام برد و خود را امیر ملک‌ خراسان خواند؟

آقای غرزی با کراهت بخش هایی از گذشته‌ی کشور را خراسان خوانده اند و منظور شان را از حوزه‌ی تمدنی ندانستیم، چنانی که حدود و ثغور خراسان ذهن شان را ندانستیم.

به همین روال آقای غرزی نه‌ گفته که اگر خراسانی و یا آریانایی نبوده، نام قبل از افغانستانِ کشور ما چی بوده که ما ادعای قدامت پنج هزار سال و اندی بیش آن را داریم؟

آقای غرزی با این طرز دید، ندانسته حتا تاریخ کشور و وجود فزیکی دیار و گذرگاه مان را انکار کرده اند.

در بحث بعدی ایشان با ترفندی که نتوانسته همه را بفریبد، به دفاع از قوم غلجایی (اختلافات معین در مورد این نام هم وجود دارند) که بیشتر خودش را درآن عجین می یابد پرداخته و یک راست خط بطلان و شاید نا دیده انگاری بر سایر اقوام کشیده است. کار برد ماننده‌یی همچو جعل تاریخ را به کدام گروه و یا عشیره‌ی قومی برچسپ داده اند؟ معلوم‌ نیست. مرکز گریزها کی ها اند؟ و پس از احمدشاه درانی، کدام شاه و شاهزاده‌‌یی را سراغ دارید که دارای مرکزیت قوی ملی بوده و با خط و نشان غیرقومی نبوده باشد؟ اگر می بود حتمن یادی می کردند.

 پس سیستم بی توقفِ استبداد مستمر بوده که مرکز گریزی ها را در بطن خود پرورده است.

به‌گونه ی مثال حالا از غنی که حتا درغلجایی بودن وی هم شک است و یا تمام دوران رویا رویی های تاریخی غلجایی و درانی را فکر کنید، آیا می شود که تحلیلی  در سرزنش جعل تاریخ داد و خود جعل دیگر آفرید و به انکار واقعیت، در بازی با کلمات و سود جستن از گشودن واژه نامه نمایه ی اصلی رخ خود را آفتابی کرد و پنداشت که هیچ کسی دراین کشور هیچ چیزی را نمی‌داند و بر تحمیل افکار باید تازیانه را نثار اسپ بی چاره کرد؟

مگر می شود از حکم روایی استعمار انگلیس یاد کرد؛ ولی ار تباطات سراسر جنجالی شاهان افغانستان با آن را انکار کرد که حالا ملت رنج آن را می کشد؟

بهتر می بود آقای غرزی اسامی طویلی از بازیگران سیاست و اقتدار قومی پیشا نام افغانستان و پسا نام افغانستان را هم با همان زیبایی ظاهری می نوشتند. درهرحال من این بخشی از نوشته‌ی شان را نظریات غنی حکمت یار می دانم که همه اقوام دیگر را نا دیده می انگارند، با این تغيیر که آنها سواد نوشتن و گاهی حتا خواندن نداشته و در گفتار هم‌ خطاهای زیاد دارند؛ ولی استعداد آقای غرزی لایق به عنوان میراث گران بهایی از پدر محترم شان درعلم‌ و‌ معرفت امتیازی برای شان داده است تا این نظریات را که از یک حنجره است به آراسته گی قابل لمس کاربرد استعارات و عاریت های دل‌گیر مرکبات نگارش، پیشکش کند تا اگر کارگر بیافتد. کوتاهی آن در نادیده انگاری دیگران است و به خیال شان سر ازآن در نمی آورند که استبداد قومی و تک روی قبیله یی سال هاست آنها را در گرو دارد و صد ها سال ملت را عقب نگهداشته اند.

در قرن بیست و یک که اروپای مقتدر و آلمان غول تکامل اجتماعی و اقتصادی جهان می گوید تا  150 سال دیگر ره باید برد که‌ فقر آلمان را ریشه کن کرد، ما در کجای این معادله‌ی دارای سرعت ما فوق سرعت صوت قرار داریم که هنوز پایتخت کشور ما اساسات شهری و حتا رشد متوازن را سوگمندانه به گدایی نشسته است؟

خواننده‌ی صاحب بصیرت می تواند این نوشته ی آقای غرزی لایق را حلاجی کند و نظریات شان را مرقوم فرمایند و یا خود آقای غرزی لایق به قناعت مان بپردازند، اگر این یادداشت را دستیاب شدند.

مقالات مرتبط

...

در قسمت دوم و پايان نتيجه گيری درمورد سقوط دولت نجيب الله و برنامه ی بينان سيوان نماينده ی سازمان مل... ادامه

...

نتيجه گيری ازهفت بخش گذشته وعوامل عمده ی سقوط دولت جمهوری افغانستان! ادامه

...

اين خوش خدمتان داخلی و خارجی برای تطبيق اين برنامه، درگام نخست پروگرام تبليغاتی ای را که بصورت مشخص... ادامه

...

کودتای 14 ثور 1365 که نام آن را " پلنوم 18 " گذاشتند، چرا و چگونه اتفاق افتاد؟ علل وعوامل داخلی و خا... ادامه

...

حفيظ الله امين پس از دو کوتا در درون حزب و حاکميت، عليه رهبران جناح پرچم و فرماندهان قيام مسلحانه هف... ادامه

...

تشکيل دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان؛ بروزاختلافات ميان هردو جناح حزب برسر شکل و مضمون اين رويداد ک... ادامه

...

جناب فقيرمحمد ودان درآغاز سخنرانی شان دربرابر پرسش گرداننده ی تلويزيون افغانستان انترنشنل و شوندگان... ادامه

...

شما در بخش اول اين نبشته حقايق را از قلم و زبان بزرگترين تاريخ نگاران نامدار اين سرزمين دريافتيد، که... ادامه

...

(پيرامون تأسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان وسقوط حکومت جمهوری افغانستان در آغازسال دوم دهه نود ترساي... ادامه

...

کتاب " مداخلات فرامرزی..." تألیف محمد اسحاق توخی را مطالعه کردم. بایسته است تا در باره ی یکی دو سیاه... ادامه

...

خامه پردازی ها و انداز های به ظاهر شیوایی از نگرش نوشتاری محترم غرزی لایق، به خصوص از فضای مجازی دست... ادامه

...

پنج، دهه پیش مکان شروری را به نام اکادمی علوم (فرهنگ ستان) بنا کردند. ادامه